کد مطلب:77781 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:106

نامه 058-درباره جنگ صفین











و من كتاب له علیه السلام

الی اهل الامصار یقتص فیه ما جری بینه و بین اهل صفین.

یعنی از مكتوب امیرالمومنین علیه السلام است به سوی اهل شهرها، حكایت می كند در آن آنچه را كه واقع شد میان او و میان اهل صفین.

«و كان بدء امرنا انا التقینا والقوم من اهل الشام و الظاهر ان ربنا واحد و نبینا واحد و دعوتنا فی الاسلام واحده، لانستزیدهم فی الایمان بالله و التصدیق برسوله، صلی الله علیه و آله و لا یستزیدوننا، الامر واحد الا ما اختلفنا فیه من دم عثمان و نحن منه براء. فقلنا تعالوا نداو ما لایدرك الیوم باطفاء النائره و تسكین العامه، حتی یشتد الامر و یستجمع، فنقوی علی وضع الحق فی مواضعه. فقالوا: بل نداویه بالمكابره، فابوا حتی جنحت الحرب و وكدت و وقدت نیرانها و حمشت.»

یعنی و بود ابتدای امر ما كه ملاقات كردیم ما با قوم از اهل شام و حال اینكه ظاهر است كه پروردگار ما یكی است و پیغمبر ما یكی است و خواندن ما در اسلام یكی است، طلب نمی كنیم ما زیادتی بر ایشان را در تصدیق كردن به خدا و در تصدیق به رسول او، صلی الله علیه و آله و طلب نمی كنند ایشان زیادتی بر ما را. امر و حال ما یكی است، مگر در چیزی كه اختلاف كردیم ما در آن از خون عثمان و حال آنكه ما از آن بری بودیم، پس گفتیم كه بیایید شما كه علاج كنیم امروز چیزی را كه تلافی نمی تواند شد بعد از این، از قتل مسلمانان به فرونشاندن آتش فتنه و آرام دادن عامه ی بندگان، تا اینكه استوار شود كار اسلام و جمع گردند اهل اسلام، پس قوت یابیم بر گذاشتن حكم حق در مكانهایش. پس

[صفحه 1175]

گفتند كه ما علاج می كنیم به محاربه كردن، پس ابا كردند تا اینكه پر و بال گشود محاربه كردن و استوار گشت و افروخته شد آتش آن و شدت كرد.

«فلما ضرستنا و ایاهم و وضعت مخالبها فینا و فیهم، اجابوا عند ذلك الی الذی دعوناهم الیه، فاجبناهم الی ما دعوا و سارعناهم الی ما طلبوا، حتی استبانت علیهم الحجه و ذا نقطعت منهم المعذره، فمن تم علی ذلك منهم، فهو الذی انقذه الله من الهلكه و من لج و تمادی فهو الراكس الذی ران الله علی قلبه و صارت دائره السوء علی راسه.»

یعنی پس در هنگامی كه به دندان گرفت محاربه ما را و ایشان را و واگذارد چنگالهای خود را در ما و در ایشان، جواب گفتند ایشان در آن وقت به آن چیزی كه خوانده بودیم ما ایشان را به سوی آن از ترك محاربه، پس جواب دادیم ما ایشان را به آن چیزی كه خوانده بودند ایشان ما را به آن و شتاباندیم ما ایشان را به سوی آن چیزی كه طلب كرده بودند از محاربه كردن. تا اینكه آشكار گردید برایشان حجت حق بودن ما و منقطع گشت عذر از ایشان در محاربه كردن به طلب خون عثمان. پس كسی از ایشان كه تمام شد و كامل گشت در اعتقاد ظهور حجت بر حق بودن ما، پس او است آن كسی كه خلاص كرد او را خدا از هلاك شدن و كسی كه لجاج كرد و ماند در زمان درازی در گمراهی، پس او است سرنگون آنچنانی كه خلق كرده است خدا زنگ و چرك را بر دل او و گردیده است دایره و نازله ی بدی دوران ثابت بر سر او و مسلط بر او.

[صفحه 1176]


صفحه 1175، 1176.